باوجودیکه 1400 سال از حماسه کربلا میگذرد، این حماسه روز بروز اوج میگرد. دانشمندان، آگاهان امور، روحانیون، فعالان سیاسی و نویسندگان اسلامی با گذشت هر روز بیشتر متوجه حادثه کربلا میشوند. روز بروز سازمان دهنده ای این انقلاب آزادی که حسین است، توجه همگان را بخود جلب کرده همه به این فکر است که چرا حسین علی رغم که نه زور دارد، نه زر، نه سلاح دارد نه لشکر، نه تجهیزات برای مبارزه دارد. پس حسین که مقام نمیخواست، پول نمیخواست، آسایش نمیخواست، بهشت نمیخواست، آگر قیام نمیکرد بهشت برایش مهیا بود. حسین این مقوله ها را نمیخواست، چه آنرا وادار به قیام بر علیه بزرگترین قدرت عصرش کرد؟
اگر از دید فلسفی تاریخ انسان را پژوهش و بررسی کنیم، تاریخ انسان از آدم شروع میشود تا آخرالزمان ادامه پیدا میکند. خود حضرت آدم شامل تاریخ نمیشود بلکه آدم واقعیت وکلیت انسان است. تاریخ انسان از هابیل و قابیل شروع می شود تا آخرالزمان، انسانها از همان آوان دو قطبی میشود در دوجهت حرکت میکند، اندیشه اش دو گونه است، نظامش دو رقمی است، یکی نظام هابیلی که نظام واقعیت، نظام عدالت، نظام آزادیخواهی، نظام مبتنی بر ارزش های انسانی و نظام همه انسانیت است. قطب دیگر نظام قابیلی، که یک نظام قاتل، جبار، دیکتاتور، ظالم، منفی گرا، نظام که اهدافش مبتنی بر پایه های بی عدالتی، خرافات، حق طلبی و گمراهی استوار است.
از هابیل و قابل که بگذریم یک طرف موسی است که نظام هابیلی را سرمشق و خود قرار داده و طرف دیگر نظام فرعونی است که اندیشه قابیلی دارد. بعد هم یک طرف عیسی است و یک طرف قیصر روم، یک طرف محمد است و طرف دیگر ابوسوفیان، یک طرف علی است و یک طرف معاویه و حال سال 60 ه ش، است یک طرف حسین است و طرف دیگر یزید. اکنون نوبت حسین است چگونه با خرافات انقلاب کند. در سنه 60 هم دو فرهنگ، و دو دیدگاه، دو اندیشه، دو ستراتژی، دو نظام وجود دارند، حسین از انسانهای است که هابیلی رفتار دارد و اندیشه هایش هابیلی است، میخواهد علیه نظام باطل یزید انقلاب کند و چنین کار را کرد. طرف دیگر یزید است مانند نظام قابیلی خونخوار، متکبر، قاتل، دشمن آزادی و عدالت، دنبال خرافات و یاغی گیری است.
در اینجا هم دو نظام است یک نظام حسین و دیگری نظام یزید، یکطرف عدالت میخواهد و طرف دیگر بیعدالتی، یزید یک شخص جاهل است شخص که میخواهد اسلام را تحریف کند، اسلام را تا آخرالزمان بد نام کند، ظلم را بی عدالتی را، استبداد را، جانشین عدالت، آزادی و رفا مردم کند. نقطه که قابل توجه است این است که یزید لشکر دارد، سلاح دارد، تجهیزات دارد و همه دولت در اختیارش است، قدرت نظامی و اقتصادی دارد، طرف دیگر حسین است است نه لشکر دارد نه قدرت نظامی دارد نه قدرت اقتصادی. برای حسین بسیار موقع حساس است، از یکطرف دین در خطر است، متوجه میشود که یزیدیان دارد از دین سو استفاده میکند و دین را بنا بر خواهشات خود تحریف میکند و آزادی های فردی بشر سلب میشود. از طرف دیگر قدرت نظامی و اقتصادی ندارد، در چنین موقع باید چه کار کند؟ اکنون پانزده قرن از حماسه کربلا میگذرد، قیام حسین چه گونه قیام بوده که هر روز بیشتر بین مردم اوج میگرد؟ گاندی رهبر فقید هند میگوید من از قیام امام حسین الگو گرفتم تا توانستم پیروز شوم و همچنان ده ها رهبر دیگر غربی و شرقی چنین میگوید. آنچه من فکر میکنم وقت امام حسین مینگرد، دین جدش در خطر است و ظلم یزیدیان هر روز دارد بیشتر میشود و از حسین هم میخواهد که بیاید با این نظام منحرف بیعت کند، ولی حسین دیگر نمیخواهد در نظام اسلامی ظلم روان باشد، قیام را علیه یزید آغاز میکند. حسین با این اندیشه که اگر قیام نکنم دیگر تا آخرالزمان ظلم و انحرافات در نظام اسلامی بیداد خواهد کرد. این بود که حسین قیام کرد تا برای تمام بشر سرمشق باشد که هیچ وقت انسان نباید زیر بار ظلم برود، بنازم مفکوره حسین را چه زیبا و با ارزش است. اگر قیام حسین نمیبود دیگر اسلام تحریف شده بود. به همین خاطر است که قیام حسین هر روز شعله ور میشود و اوج میگرد.
No comments:
Post a Comment